جدول جو
جدول جو

معنی را رو - جستجوی لغت در جدول جو

را رو
راه رو، کسی که سریع راه برود و زود خسته نشود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

راهی در داخل ساختمان که اتاق ها و قسمت های مختلف ساختمان را به هم وصل می کند، دالان، دهلیز، سرسرا، کوریدور، آنکه به راهی می رود، در تصوف کنایه از سالک، مرید، مسافر، کنایه از زاهد
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
دهی کوچکی است از دهستان رستم آباد بخش رودسر شهرستان رشت. شغل عمده اهالی زغال فروشی و گله داری است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راهرو
تصویر راهرو
طی طریق کننده، راه پیما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحرا روی
تصویر صحرا روی
صحرا گردی بیابان گردی، سر به صحرا نهادن دیوانه شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحرا رو
تصویر صحرا رو
بیابان رو، دیوانه صحرا گرد بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا روی
تصویر فرا روی
پیش روی برابر، سرشناس معروف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهرو
تصویر راهرو
((رُ))
سالک، مسافر، عارف، رهرو
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرا رودان
تصویر فرا رودان
ماورا النهرین
فرهنگ واژه فارسی سره
پاساژ، تونل، دالان، دهلیز، نقب، رهرو، سالک، راه پیما، سیاح، مسافر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
راه، جاده
فرهنگ گویش مازندرانی
به حرکت در آمدن
فرهنگ گویش مازندرانی
مخطط، راه راه
فرهنگ گویش مازندرانی